ندارد قبر تو، صحن و مناره
جگرها در فراقت، پاره پاره
بگو با من حدیثی از غمت را
عطایم کن، دلی مثل زراره
چه سوز غربتی دارد صدایت
چه کرده زهر غم، با چشمهایت
بیا امشب برای آخرین بار
روایت کن، روایت کن، روایت
اگر چه بغضها، جان بر لبش کرد
نفسها را فدای مذهبش کرد
به شام جاهلیت، نور آورد
همان کاری که عمّه زینبش کرد
بانوی_طلبه_زهرا_بشری_موحد
نظرات